The blood is on my hands

به هرچی دلم بخواد ایمان میارم. هرچی دلم بخواد گوش میکنم. هرجور بخوام وقت میگذرونم. من دلم میخواد زندگیمو صرف چیزایی که خوشحالم میکنه، کنم. من میخوام بریزمش دور. وادفاک؟ دلم میخواد هدرش بدم. میخوام به روش مدی هدرش بدم. 
میدونی چرا؟ چون ایتس فاکین ماین. 
برام مهم نیست اگه وجودم هدر دادن وقت و هزینه و اکسیژن باشه. هل، بذار باشه. این سهم من از این دنیائه. چون من به دنیا اومدم. و نمیتونن این حقو ازم بگیرن. من به دنیا اومدم، و وظیفه ندارم مفید باشم. نه، ندارم! من فقط لازمه که برای خودم مفید باشم. 
زندگی سخته و من میخوام برای خوش گذروندن خرجش کنم. من احتیاج ندارم که بهم احتیاج باشه. فقط خودم به خودم احتیاج دارم و این کافیه. 
همین که زنده ام و ادامه میدم، کافیه. 
من کافیم.

کاش زودتر و راحتتر این حرفا رو میزدم. امیدوارم شما هم اینارو به خودتون بگین چون واقعیته. تو این دریای خون، برای دوست داشتن خودمون باید بجنگیم. 
بجنگید.

  • ابرها [ ۱ ]
    • دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸

    This world is a sea of blood

    تشخیص نمیدم که داشتن مسخره ام میکردن یا نه.

    فقط دلم میخواد بشینم وصیت نامه ام رو بنویسم و یه برچسب خوشگل بزنم تهش و چشمام رو ببندم و لبخند بزنم و همین. 

    چرا نمیشه همه اش؟ این دنیا دریای خونه. نمیتونم بیشتر از این توش بمونم، چرا درک نمیکنن؟ چرا تموم نمیشه؟  

  • ابرها [ ۰ ]
    • شنبه ۳ اسفند ۹۸

    Free

    Truth is, I'm tired. My body isn't holding up. I feel broken and it seems like I can't do anything right. Problem after problem keeps coming at me. Keeps haunting me down. I force myself to keep telling my parents, I'm fine. I can't have them worrying about me all the time. 
    I'm NOT fine. My body and my soul and my mind, they all are broken. They even doesn't work properly anymore. 
    I hate upsetting people, so I have to smile and send cute things to them. They shouldn't feel my pain. They shouldn't get upset because of me. 
    It's me. So simple, Sad. 

     

    + Me to my friends: its a beautiful day! Lets be happy! You're amazing. 
    Me, deep down in my heart: crying on the floor. 
     

    + Me: *knee hurts, can't stand, have a cold, basically coughing to death*
    My mom: Omg, I'm worried about you, are you ok? 
    Me: yea mom. I'm fine. You're worried for no reason. Everything is fine. I'm not even that sick-
    Me: *can't finish my sentence because of coughing* 
    Me: *laughs stressful* told ya. I'm TOTALLY fine. 

  • ابرها [ ۲ ]
    • جمعه ۲ اسفند ۹۸

    تنها

    یکی بود، یکی نبود. 
    یکی بود که ته یه چاه خودش رو قایم کرده بود. اون چاه یه کتابخونه بزرگ و بلند بود. بالای چاه یه دایره بود که می‌شد از توش، آسمون شب و روز رو دید. و حقیقت اونجا بود، دنیای واقعی اون بیرون بود. ولی اون شخص نمی‌خواست بره بیرون. همون جا موند. هرروز خودش رو بین داستان‌ها گم کرد. شب‌ها کف زمین می‌خوابید، جایی شبیه قبر که بین خاک‌ها برای خودش کنده بود. سردش بود. 
    پایان.

  • ابرها [ ۲ ]
    • سه شنبه ۲۹ بهمن ۹۸

    Take over the Moon

    چند تا از دریم کچرهایی که درست کردم، دفعه بعد از دریم کچرهایی عکس میذارم که شکل ماه بافتمشون^^

     

                   

     

     

     

    گلدوزی برزیلی هم میکنم. گل هاش برجسته ان، تو عکس خوب نیفتاده. کیف های نمدی هم درست میکنم، این یکی رو برای قلم نوریم، مارس، دوختم. چند تا قشنگتر هم هست، بعدا عکساشون رو میذارم^^

     

             

     

     

    عکس اسکرپ بوک اکسو هم به درخواست دوستان:))

    اسکرپ بوک های دیگه ام دفعه بعد. دفتر انیمه و دفتر درمان و اینا =))

  • ابرها [ ۶ ]
    • سه شنبه ۲۲ بهمن ۹۸

    Take me home

    خیلی کم سن بودم که زنان کوچک رو خوندم. شاید یازده سالم بود یا کمتر. و عاشقش شدم. من عاشق جو بودم. عاشق لاری و موهای فر مشکیش بودم. چند بار خوندمش و شخصیت‌هاش رو نقاشی کردم. انقدر مرورش کرده بودم که حتی الانم بعضی از صحنه‌هاش رو حفظم. ادامه‌هاش رو هم خوندم ولی هیچ کدوم به پای کتاب اول نمی‌رسید. با اون صفحات اخرش، دیالوگ‌های جو و لاری وقتی از توی اینه بهم نگاه می‌کردن...

    فیلمش رو دیدم ساختن. تریلرش راضیم کرده فعلا. لاری رو تیموتی ِ کال می بازی کرده. بهش میاد هرچند با لاری تصورات من فرق داره. جو هم همینطور. اِما واتسون جزو بازیگرایی که ازشون خوشم میاد نیست اما نقشی رو بازی می‌کنه که من تو کتاب از همه کمتر دوسش داشتم. صحنه‌های بازسازیش خوب به نظر میومدن، برای اومدن نسخه با کیفیتش ذوق دارم. میخوام با دوستای خیلی قدیمی بچگیم تجدید دیدار کنم. 

  • ابرها [ ۴ ]
    • جمعه ۱۸ بهمن ۹۸

    We belong to the light

    تو روابط رمانتیک چیزی که برام مهمه اینه که بفهمیم این رابطه داره شکل میگیره، ببینیم که آجرهاش داره دونه دونه روی هم گذاشته میشه. بفهمیم چرا، حسش کنیم که چرا. عشق تو یه نگاه؟ وابستگی به خاطر رنگ چشم؟ نه نه. اینا واقعیت ندارن. اون چیزیه که از یه جرقه شروع میشه و اروم اروم شعله میگیره. بعد یهو میبینی که از درون گرمی و یخ های اطرافت آب میشن. و بعد جرئت میخوای که این گرما رو توی اون هم حس کنی. 

    این بهترین نقطه مثبتی بود که call me by your name برای من داشت. 

    فیلم سکون و ارامش تابستون رو القا میکرد و بهمون این حس رو میداد که داره بهشون چی میگذره. لازم نبود همه چی رو راجع به هم بگن تا بدونن. همدیگه رو درک کردن، وقتی با هم شنا کردن، حرف زدن و راه رفتن. مثل خنکای آب سر ظهر، مثل گذرا ولی دلچسب بودن تابستون ها. برای هم اومدن و رفتن، چیز موقتی که تا ابد یادشون میمونه، موندگاره.

    و بعد زمستون براشون اومد. و همه چیز سرد شد. الیو کنار شومینه نشست، به یاد اتیشی که تو سینه داشت.  

  • ابرها [ ۴ ]
    • جمعه ۱۱ بهمن ۹۸

    Life is better alive

    دلم میخواد اینو بنویسم چون میخوام به اونایی که مثل چند سال پیش من، نمیدونن این مسئله چقدر مهمه، کمک کنم تا بدونن. 

    افسردگی یه بیماری کاملا جدی و مهمه. افسردگی یه حالتی از غم نیست، یه بیماری کاملا فیزیکیه و علائم فیزیکی هم داره. هرچند که تاثیر روانیش خیلی بیشتر و مخرب تره. پس به چیزایی که میخوام بگم خواهش میکنم توجه کنید و دنبال راه هایی برای انجامشون باشین، دقیقا مثل وقتی که نمیخواین سرما بخورین، ولی خیلی واجب تر. سرماخوردگی ده روزه خوب میشه ولی افسردگی موندگاره. پس خواهش میکنم به سلامت روانتون توجه کنید. 

    من دارم با این بیماری دست و پنجه نرم میکنم و میخوام یه سری راه حل که به من کمک کرده براتون لیست کنم. میتونید امتحانشون کنید. حتی اگه مشکلی ندارید بخونیدشون و چندتاشون رو اجرا کنید. هیچ کدوم مضر نیستن. میدونم ممکنه حس کنید که نمیخواید بهتر بشین،ولی وقتی شروع کنید حستون بهتر میشه. خواهش میکنم، تسلیم نشین، تلاش کنید. 

    1. ارتباطتون رو با کسایی که بهتون حس بد میدن، کمتر کنید! و از این بابت عذاب وجدان نگیرین. اونا ممکنه بهترین ادمای دنیا باشن، و نمیگم که فراموششون کنید یا در حقشون کار بدی انجام بدین، فقط ارتباطتون رو کم کنید تا اسیبشون کمتر بشه. یا در مواقعی باهاشون ملاقات کنید که در وضعیت روانی خوبی هستید. وقتایی که شکننده اید ازشون اجتناب کنید. شما حق دارین حضور ادم ها رو تو زندگیتون کنترل کنید. شما با ارزشید،حداقل اندازه ی زندگی خودتون ارزش دارید. اون زندگی شماست، برای خودتون خرجش کنید!

    2. یه لیست از موزیک های مثبت و موزیک هایی که باعث لبخندتون میشن درست کنید. سر صبح موزیک های شاد گوش کنید. موزیک هایی که حالتون رو بد میکنند پاک کنید. جرئت داشته باشید که چیزایی که به گذشته های تلخ ربطتون میدن رو بریزید دور. شما به اونا احتیاج ندارین. 

    تاکید میکنم، زندگیتون رو کنترل کنید. 

    3. اگر اعتقادات مذهبی دارین، بهشون چنگ بزنید. نمیگم شیوه ی زندگیتون رو عوض کنید. فقط دارم میگم احساس وصل بودن به یه منبع بالاتر بهتون حس خوبی میده و برای روانتون مفیده. میتونید برید کلیسا، یا زیر لب یه دعای ساده بخونید. میتونید بعد غذا یا قبلش تشکر کنید. میتونید کتاب های مذهبی ادیان مختلف رو امتحان کنید. روی متن هایی از ادیان که انرژی مثبت میدن و از ابعاد خوب دنیا حرف میزنن تمرکز کنید. مثل این ایه از انجیل که میگه: در را بزنید، باز خواهد شد. بخواهید، اعطا خواهد شد. یا یه همچین چیزی بود؟!

    4. یه سریال کمدی شروع کنید. فرندز، بیگ بنگ تئوری، یدونه ازون سریالای طولانی بامزه که باعث میشه برای چند دقیقه حواستون پرت بشه و بخندین. مهم نیست اگه فقط یه راه فرار موقتیه، هرچیزی که باعث میشه بیشتر از قبل تو غم فرو نرین،گزینه خوبیه!

    5. اگر اخبار اذیتتون میکنه، دنبالشون نکنید! این روزا همش حرف از جنگ  و وضعیت اقتصادی بده، باور کنید اگر شما هم همه اش رو ندونید یا بدونید وضعیت مونه. اگه برای کار خاصی لازمشون ندارید و اذیتتون میکنن، ازشون فاصله بگیرین، هیچی نمیشه!

    6. از لذت های ساده ی حتی چیپ، پرهیز نکنید! اشکالی نداره که اهنگایی گوش کنید که شاید چیپ باشه. دیدن فیلمای کمدی و عاشقانه با نمره های پایین اوکیه. خوندن فن فیک و رمان اشکالی نداره. اینارو از خودتون نگیرین. شاد باشین، به هر قیمتی! ارزش اونا به حسیه که به شما میدن. ارزش شما با خاص بودن و بالا بودن نمره ی فیلمایی که میبینید بالا و پایین نمیشه.

    7. ارتباطتون رو با خانواده یکم بهتر کنید. خیلی سخته، برای من خیلی سخت بود. ولی اشکال نداره، تلاشتون رو بکنید. میدونم بعضی وقتا و با بعضی افراد ناممکن به نظر میاد، ولی امتحانش کنید. به خواهر یا برادرتون زنگ بزنید و خیلی ساده از اتفاقات روز یا چیزایی که اذیتتون میکنه حرف بزنید. من خیلی یهویی زنگ زدم خواهرم و گفتم دوستم بهم فلان چیزو گفته و ناراحتم کرده. خواهرم که همیشه مسخره ام میکرد و گاهی باعث میشد بخوام خودمو بزنم، اون روز خیلی ساده با یکی دو تا جمله حالمو کاملا خوب کرد. فقط میخوام بگم، پیدا کردن یه دوست تو کسایی که خیلی وقته میشناسینشون خیلی راحتتره. سعی کنید خود واقعیتون رو بهشون ابراز کنید و ایراد های اونا رو بپذیرید و روی ویژگی های خوبشون تمرکز کنید. سخته ولی خیلی کمک میکنه، باورم کنین.

    8. ویژگی های خوب خودتون رو ردیف کنید. از ظاهری گرفته تا رفتاری. هرچیزی میتونه باشه. دستاوردهای خوبتون رو بنویسید. هرچیزی که باعث میشه راجع به خودتون حس خوب داشته باشین رو بنویسین و هی بخونیدشون. لباسایی که احساس میکنید بهتون میان بیشتر بپوشین. خودتون رو دوست داشته باشین، کسی باشین که دوسش دارین. وانمود کنید شخصیت اول یه رمانید. یا یه فیلم. شخصیت اول داستان خودتون باشین. خودتون رو ببوسید و از خودتون برای تلاشتون تشکر کنید. از خودتون عکس بگیرین و از کیوت و زیبا بودن لذت ببرین. از علایقتون لذت ببرید و از خودتون تشکر کنید که چیزایی که دوست دارین رو دوست داره!

    9. ارایش کنید، به خودتون برسین. هر چیزی که بهتون حس خوبی میده یا اعتماد به نفستون رو بالا میبره خوبه. این اشکالی نداره با کسایی رفت و امد کنید که از شما تعریف میکنن. این مهمه که ادمای اطرافتون شما رو بر علیه خودتون نشورونن!

    10. یه کار هنری ساده انجام بدین، خلق کنید! گلدوزی، اشپزی، درست کردن یه کارت برای یه دوست، کادو کردن یه هدیه، نوشتن یه متن خوب. نقاشی های کوچولو کنار جزوه! مهم نیست چی باشه، خلق کردن و ساختن حس خوبی میده. مهم نیست که توش خوب هستین یا نه، نذارین تو برنامه، فقط یکیشو انجام بدین!

    11. فعالیت فیزیکی خوبه، لش کردن تو تخت اشکالی نداره! 

    12. این لینک رو ببینید: https://www.youtube.com/watch?v=Wp2TUPo5W0c

    13. به یه تراپیست مراجعه کنید، ولی نه هر تراپیستی! این دیگه پیش گیری نیست، مرحله ی درمانه. مشاور های بد، روانشناس هایی که بجای کمک اسیب میزنن، خیلی زیاده.  برین پیش یه تراپیستی که بعدش حس خوبی پیدا میکنید. انتخاب و پیدا کردن ادم مناسب خیلی سخته. 

    14. از چیزای خوب کوچیک زندگیتون عکس بگیرین و جمعشون کنید و هرازچندگاهی مرورشون کنید.

    15. راجع به سلامت روان مطالعه کنید و بهش اهمیت بدین!

     

    + بازم اگه چیزی به ذهنم اومد بعدا بهتون میگم. امیدوارم کمک کنه. 

  • ابرها [ ۵ ]
    • دوشنبه ۷ بهمن ۹۸

    دختری با کت بلند آبی روشن

    من یه دختر با کت بلند آبی روشن و شالگردن پهن خاکستری ام. کلی چیز هست که میخوام یاد بگیرم و بقیه عمرم رو دارم که برای این یاد گرفتن ها خرج کنم. کلی احتمالات خوب جلوی پام قرار گرفته و قراره بگیره، و دوست داشتنی ترین لپ تاپ، هدفون، هارد و قلم نوری دنیا رو دارم. اسماشون به ترتیب اورانوس، هرمس، حلقه زحل و مارسه. میتونم به اکسو و بی‌توبی عزیزم گوش بدم و برم دنبال چیزایی که دوست دارم.
    من خوشحال و خوش بختم و در ضمن، امتحان امروزم رو هم بدون اینکه برای خوندنش تلاش خاصی بکنم بیشتر از بیست میشم.ヽ(*⌒∇⌒*)ノ

  • ابرها [ ۱ ]
    • چهارشنبه ۲ بهمن ۹۸

    غورباقه‌های حیاط‌پشتی

    یه‌نفر تو خونه منه که نمی‌دونم از کجا آمده. یروز صبح بیدار شدم و اون تو آشپزخونه بود، بهم لبخند می‌زد و برام کلوچه می‌پخت. گفتم:″ببخشید، شما؟″ گفت:″ببخشید، کلوچه دوست نداشتی؟″ گفتم:″مسئله اون نیست.″ گفت:″نمی‌خواستم بیدارت کنم. ازینا بخور، حالت بهتر می‌شه.″ و بعد بهم کلوچه تعارف کرد.
    خوش‌مزه بودن. صدای غورباقه‌ها از حیاط پشتی می‌اومد، با خودم فکر کردم؛ ″نکنه اونا هم کلوچه بخوان؟″
    یه‌نفر بهم لبخند زد و گفت که نگران نباشم، برای اونا هم می‌بره.
    من و یه‌نفر داریم باهم زندگی می‌کنیم و همه‌چی بهتر شده. من سال‌هاست روی این صندلی نشستم و کلوچه می‌خورم و به صدای غورباقه‌های حیاط‌پشتی گوش می‌کنم. 

  • ابرها [ ۳ ]
    • چهارشنبه ۲۵ دی ۹۸

    اگه من استاد بشم...

    اول از همه اینکه اگه استاد شم قطعا استاد فلسفه میشم^_^ فلسفه ساما عشق منه . هرگز بهش خیانت نمیکنم.

    من بجز فلسفه ساما فقط راجع به اکسو و بیتوبی و انیمه میتونم وراجی کنم و فکر نکنم کسی بخواد سر کلاس اونا بشینه:)))

    تازه فلسفه رو خوب توضیح میدم، جدی میگم! اخه فلسفه اصلا سخت نیست فقط بیان کتاب ها پیچیده است، من اون گره های کتاب ها رو باز میکنم و صاف و صوف تحویلش میدم^^

    بعدش اینکه اولین جلسه که رفتم سرکلاس بهشون میگم که ببینید بچه ها، من فلانیم. من نیومدم اینجا مچتون رو سر نیم نمره بگیرم و شب امتحان گریه تون بندازم. اومدم دور همی یکم فلسفه یاد بگیریم^^ پس اصلا برای امتحان و نمره نترسید.

    بعدشم اینکه حضور در کلاس مهم نیست ولی باشین بهتره چون گوش کنید خیلی راحتتر یاد میگیرین.

    بعدشم پنج نمره کار کلاسیه، اینجوری که باید بیاید چند دقیقه خیلی کوتاه نظرتون رو راجع به یه چیزی بگین. اون چیز میتونه یه موزیک، یه موزیک ویدئو، تاتر، کتاب، فیلم، سریال یا حتی یه شعر باشه. اخبار هم حسابه. مهم نیست کدومش. مهم نیست چی میگین. فقط نظر شما باشه. نگید خوب یا بد بود. بگید این ویژگی رو داشت به این دلیل.

    سر این تمرین همتون نمره کاملو میگیرین. فقطم میخوام بهتون یاد بدم که یکم تحلیل کنید. چون فلسفه به ما تحلیل کردنو یاد میده.

    پنج نمره میانترمه. ولی میان ترمم به این صورته که به تعدادی از چیزایی که تو درس دوست داشتن به سلیقه خودشون برام بنویسن. مهم نیست چی باشه. 

    اونم همه میگیرن. اینجوری شب امتحان هیچکی نگران افتادن نیست. امتحانمم راحت میگیرم و فقط جوابای جزوه رو نمیخوام. حتی اگه از خودشون یه جواب معقول بنویسن قبول میکنم. برای نمیدونم هم نمره میزارم. 

    خلاصه یه کاری میکنم همشون هم تحلیل یاد بگیرن هم فلسفه هم نمره کامل بگیرن^^

  • ابرها [ ۴ ]
    • دوشنبه ۲۳ دی ۹۸

    I've never needed you

    امروز میتونست یه روز قشنگ دیگه باشه. با افتاب بیجونی که از پنجره ها روی فرش میفته و صدای کلاغ ها روی چنارهای بی برگ، یه روز ساکن ساده ی دوست داشتنی.

    ولی امروز پر از تنشه. لرزش مولکول های هوا حس میشه و قلب ها تند میزنن. چون ممکنه خیلی زود این روز ساکن به اتیش کشیده بشه و ما به خاطر تصمیم هایی که بقیه تو جاهای دیگه ی دنیا میگیرن بی گناه بسوزیم.

    #من_از_جنگ_وحشت_دارم

  • ابرها [ ۰ ]
    • چهارشنبه ۱۸ دی ۹۸

    you got me feeling drunk and high

    شاید باورتون نشه ولی نسبت به پست قبلی حالم کاملا عوض شده و دوباره خوبم. همینه دیگه. مودی بازی درمیارم و به خود دیروزم زبون درازی میکنم. باز فردا افسردگیم گل میکنه و به خود دیروزم میگم کور خوندی!

    خب این چند روزه اسمشون فورجه بود، ولی در واقع من کلی کلاس پیچوندم و اومدم خونه و بجای درس خوندن، کلی گلدوزی کردم و کلی دریم کچر ساختم. حتی یکمم اسکرپ بوک اکسو رو پیش بردم. و اوه، Gravity falls دیدم. من از ریک و مورتی خوشم نیومد ولی عاشق گرویتی فالز شدم. داستان هیجان انگیز و منسجم، بدون سیزن سازی های اضافه. توش حتی به انیمه هم احترام گذاشتن و پر از ریزه کاری های ظریف به سبک انیمه بود و پسر، عاشق کرکترهاش شدم. و با وجود نمره بالاش بیخود زیادی کشش ندادن و همونقدری ساختن که نه خیلی فشرده باشه نه خیلی کش دار، درست به اندازه! 

    من عاشق کرکتر میبل بودم. شاید چون اون یجورایی من بود ولی منی که افسردگی نگرفته، منِ ناامید نشده. منی که همه دوسش دارن. منی که یه برادر خوب داره. 

    البته خب منصف باشم منم دوازده سالگی اون جوری بودم. (گاد دمن، حتی ارتودنسیم داشتم.) من به تعداد سوئیتر های میبل جورابای رنگی رنگی محشر دارم و ده تایی اسکرپ بوک درست میکنم :)))

    خلاصه که این شما و اینم عشق من میبل، چه شبیهش باشم چه نه. برای اشنایی باهاش سریالو ببینید و مطمئن باشید که میرزه:

    خلاصه اولین دریم کچرم رو بالاخره فروختم. به یه دوستی که برخلاف همه ی دوستای دیگه ام حاضر نشد دریم کچرش رو رایگان قبول کنه. و با پولش و مقدار دیگری از پول هام لپ تاپم تعمیر شد. اورانوس بالاخره برمیگرده پیشم، هرچند هاردش پاک شده و ارشیو فیلم هام نابود شده، ولی مطمئنم حافظه اش منو یادش میاد. چون ما بهترین دوستای هم دیگه ایم. 

    هنوز واشی مشکی رنگ کمیاب قشنگم مفقوده ولی مطمئنم پیداش میکنم. یا تو اتاقه یا خوابگاه. 

    هنوز درس نخوندم و فردا هم میخوام اپیزود جدید دکترهو و دراکولا ببینم، ولی یه کاریش میکنم. هنوز دو سه روزی باقی مونده. 

    یه قاشق چوپر (کرکتر وان پیس) پیدا کردم و خریدم. میتونستم برای الهام سان هم یکی بخرم ولی هنوز از دستش دلخورم پس اینکارو نکردم. بالاخره منم باید یه جوری ناراحتیمو ابراز کنم، رایت؟

    جا قرصی کیوت خریدم برای قرصای افسردگیم. روش خرس داره و منو یاد کیم جونگین میندازه. 

    دو تا ست خودکار اکلیلی خریدم، دو جفت جوراب که یکیش توتورئه، دو تا مداد ارایشی که به درد نخور از اب درومدن ولی اشکالی نداره چون گرون نبودن، و یه قرقره کامل ربان نعنایی برای بسته بندی دریم کچر ها. 

    پس خیلی خوشحالم^^

    جوراب ها و واشی ها، سریالای فانتزی جدید، انیمه های ورزشی و امتحان های فلسفه.

    زندگی مثل قبله و هر از چند گاهی مثل امشب من حالم خوبه!

    Coldplay - Hymn for the weekend

    حال ندارم براتون اپلود کنم، خودتون دانلودش کنید دیگه :)))

  • ابرها [ ۳ ]
    • جمعه ۱۳ دی ۹۸
    اگه من رو می‌شناسید، نخونید.
    این‌جا برای روحیه همه بده.