۶ مطلب در دی ۱۳۹۸ ثبت شده است

غورباقه‌های حیاط‌پشتی

یه‌نفر تو خونه منه که نمی‌دونم از کجا آمده. یروز صبح بیدار شدم و اون تو آشپزخونه بود، بهم لبخند می‌زد و برام کلوچه می‌پخت. گفتم:″ببخشید، شما؟″ گفت:″ببخشید، کلوچه دوست نداشتی؟″ گفتم:″مسئله اون نیست.″ گفت:″نمی‌خواستم بیدارت کنم. ازینا بخور، حالت بهتر می‌شه.″ و بعد بهم کلوچه تعارف کرد.
خوش‌مزه بودن. صدای غورباقه‌ها از حیاط پشتی می‌اومد، با خودم فکر کردم؛ ″نکنه اونا هم کلوچه بخوان؟″
یه‌نفر بهم لبخند زد و گفت که نگران نباشم، برای اونا هم می‌بره.
من و یه‌نفر داریم باهم زندگی می‌کنیم و همه‌چی بهتر شده. من سال‌هاست روی این صندلی نشستم و کلوچه می‌خورم و به صدای غورباقه‌های حیاط‌پشتی گوش می‌کنم. 

  • ابرها [ ۳ ]
    • چهارشنبه ۲۵ دی ۹۸

    اگه من استاد بشم...

    اول از همه اینکه اگه استاد شم قطعا استاد فلسفه میشم^_^ فلسفه ساما عشق منه . هرگز بهش خیانت نمیکنم.

    من بجز فلسفه ساما فقط راجع به اکسو و بیتوبی و انیمه میتونم وراجی کنم و فکر نکنم کسی بخواد سر کلاس اونا بشینه:)))

    تازه فلسفه رو خوب توضیح میدم، جدی میگم! اخه فلسفه اصلا سخت نیست فقط بیان کتاب ها پیچیده است، من اون گره های کتاب ها رو باز میکنم و صاف و صوف تحویلش میدم^^

    بعدش اینکه اولین جلسه که رفتم سرکلاس بهشون میگم که ببینید بچه ها، من فلانیم. من نیومدم اینجا مچتون رو سر نیم نمره بگیرم و شب امتحان گریه تون بندازم. اومدم دور همی یکم فلسفه یاد بگیریم^^ پس اصلا برای امتحان و نمره نترسید.

    بعدشم اینکه حضور در کلاس مهم نیست ولی باشین بهتره چون گوش کنید خیلی راحتتر یاد میگیرین.

    بعدشم پنج نمره کار کلاسیه، اینجوری که باید بیاید چند دقیقه خیلی کوتاه نظرتون رو راجع به یه چیزی بگین. اون چیز میتونه یه موزیک، یه موزیک ویدئو، تاتر، کتاب، فیلم، سریال یا حتی یه شعر باشه. اخبار هم حسابه. مهم نیست کدومش. مهم نیست چی میگین. فقط نظر شما باشه. نگید خوب یا بد بود. بگید این ویژگی رو داشت به این دلیل.

    سر این تمرین همتون نمره کاملو میگیرین. فقطم میخوام بهتون یاد بدم که یکم تحلیل کنید. چون فلسفه به ما تحلیل کردنو یاد میده.

    پنج نمره میانترمه. ولی میان ترمم به این صورته که به تعدادی از چیزایی که تو درس دوست داشتن به سلیقه خودشون برام بنویسن. مهم نیست چی باشه. 

    اونم همه میگیرن. اینجوری شب امتحان هیچکی نگران افتادن نیست. امتحانمم راحت میگیرم و فقط جوابای جزوه رو نمیخوام. حتی اگه از خودشون یه جواب معقول بنویسن قبول میکنم. برای نمیدونم هم نمره میزارم. 

    خلاصه یه کاری میکنم همشون هم تحلیل یاد بگیرن هم فلسفه هم نمره کامل بگیرن^^

  • ابرها [ ۴ ]
    • دوشنبه ۲۳ دی ۹۸

    I've never needed you

    امروز میتونست یه روز قشنگ دیگه باشه. با افتاب بیجونی که از پنجره ها روی فرش میفته و صدای کلاغ ها روی چنارهای بی برگ، یه روز ساکن ساده ی دوست داشتنی.

    ولی امروز پر از تنشه. لرزش مولکول های هوا حس میشه و قلب ها تند میزنن. چون ممکنه خیلی زود این روز ساکن به اتیش کشیده بشه و ما به خاطر تصمیم هایی که بقیه تو جاهای دیگه ی دنیا میگیرن بی گناه بسوزیم.

    #من_از_جنگ_وحشت_دارم

  • ابرها [ ۰ ]
    • چهارشنبه ۱۸ دی ۹۸

    you got me feeling drunk and high

    شاید باورتون نشه ولی نسبت به پست قبلی حالم کاملا عوض شده و دوباره خوبم. همینه دیگه. مودی بازی درمیارم و به خود دیروزم زبون درازی میکنم. باز فردا افسردگیم گل میکنه و به خود دیروزم میگم کور خوندی!

    خب این چند روزه اسمشون فورجه بود، ولی در واقع من کلی کلاس پیچوندم و اومدم خونه و بجای درس خوندن، کلی گلدوزی کردم و کلی دریم کچر ساختم. حتی یکمم اسکرپ بوک اکسو رو پیش بردم. و اوه، Gravity falls دیدم. من از ریک و مورتی خوشم نیومد ولی عاشق گرویتی فالز شدم. داستان هیجان انگیز و منسجم، بدون سیزن سازی های اضافه. توش حتی به انیمه هم احترام گذاشتن و پر از ریزه کاری های ظریف به سبک انیمه بود و پسر، عاشق کرکترهاش شدم. و با وجود نمره بالاش بیخود زیادی کشش ندادن و همونقدری ساختن که نه خیلی فشرده باشه نه خیلی کش دار، درست به اندازه! 

    من عاشق کرکتر میبل بودم. شاید چون اون یجورایی من بود ولی منی که افسردگی نگرفته، منِ ناامید نشده. منی که همه دوسش دارن. منی که یه برادر خوب داره. 

    البته خب منصف باشم منم دوازده سالگی اون جوری بودم. (گاد دمن، حتی ارتودنسیم داشتم.) من به تعداد سوئیتر های میبل جورابای رنگی رنگی محشر دارم و ده تایی اسکرپ بوک درست میکنم :)))

    خلاصه که این شما و اینم عشق من میبل، چه شبیهش باشم چه نه. برای اشنایی باهاش سریالو ببینید و مطمئن باشید که میرزه:

    خلاصه اولین دریم کچرم رو بالاخره فروختم. به یه دوستی که برخلاف همه ی دوستای دیگه ام حاضر نشد دریم کچرش رو رایگان قبول کنه. و با پولش و مقدار دیگری از پول هام لپ تاپم تعمیر شد. اورانوس بالاخره برمیگرده پیشم، هرچند هاردش پاک شده و ارشیو فیلم هام نابود شده، ولی مطمئنم حافظه اش منو یادش میاد. چون ما بهترین دوستای هم دیگه ایم. 

    هنوز واشی مشکی رنگ کمیاب قشنگم مفقوده ولی مطمئنم پیداش میکنم. یا تو اتاقه یا خوابگاه. 

    هنوز درس نخوندم و فردا هم میخوام اپیزود جدید دکترهو و دراکولا ببینم، ولی یه کاریش میکنم. هنوز دو سه روزی باقی مونده. 

    یه قاشق چوپر (کرکتر وان پیس) پیدا کردم و خریدم. میتونستم برای الهام سان هم یکی بخرم ولی هنوز از دستش دلخورم پس اینکارو نکردم. بالاخره منم باید یه جوری ناراحتیمو ابراز کنم، رایت؟

    جا قرصی کیوت خریدم برای قرصای افسردگیم. روش خرس داره و منو یاد کیم جونگین میندازه. 

    دو تا ست خودکار اکلیلی خریدم، دو جفت جوراب که یکیش توتورئه، دو تا مداد ارایشی که به درد نخور از اب درومدن ولی اشکالی نداره چون گرون نبودن، و یه قرقره کامل ربان نعنایی برای بسته بندی دریم کچر ها. 

    پس خیلی خوشحالم^^

    جوراب ها و واشی ها، سریالای فانتزی جدید، انیمه های ورزشی و امتحان های فلسفه.

    زندگی مثل قبله و هر از چند گاهی مثل امشب من حالم خوبه!

    Coldplay - Hymn for the weekend

    حال ندارم براتون اپلود کنم، خودتون دانلودش کنید دیگه :)))

  • ابرها [ ۳ ]
    • جمعه ۱۳ دی ۹۸

    Feel the emptiness

    هیچ وقت خودمو اینجوری نمیدیدم که هیتر پیدا کنم. الانم که هیتر دارم نمیدونم چرا. نمیدونم برای چی. بعدش انگار یه سدی شکسته باشه بقیه هم شروع کردن و گفتن. بد گفتن راجع به کسی که بقیه هم راجع بهش بد میگن راحتتره. پر از حس بد شدم. یکی دو روز هیچی نمیفهمیدم. از همشون بریدم، گوشیمو خاموش کردم. گلدوزی کردم و اسم بی تو بی رو دوختم وسطش. زدمش دیوار. براش خوشحال شدم. فکر کردم اماده ام که برگردم ولی حتی دیدن اسمشون هم حرفاشون رو یادم مینداخت، لحناشون که مثل لبه تیغ سرد و گزنده بودن. 

    بیشتر و بیشتر فرو رفتم تو خودم. شعار جدیدم رو تکرار میکردم؛ "وحشت نکن که زیاده، فقط دونه دونه انجامشون بده." دریم کچر درست کردم و درست کردم. فکر کردم اگه درستشون کنم و کارام تموم شن احساس بهتری پیدا میکنم. ولی حالا اتاقم پر از پر و مهره و نخ و یه مشت تور نصفه بافته شده ست و حس های بدم تکثیر شدن. 

    شاید باید یه بار دیگه برمیگشتم به اون وبلاگ قدیمی عزیزم که بفهمم دیگه کارم باهاش تموم شده و اونجا مرده. جایی که دیگه مردنم توش ثبت نمیشه. 

    من خودمو گم کردم. نمیدونم کیم و از کجا اومدم. حتی نمیدونم کجا میخوام برم. نمیدونم چی به صلاحمه و باید چیکار کنم. حتی درست کردن دفتر درمانم رو هم متوقف کردم. الان تنها کاری که برای خودم دارم میکنم اینه که قرصامو هرشب میخورم. اونم نصفه نیمه، چون صبحاش رو نمیخورم. 

    فردا بهتره که برم دکتر ولی دلم نمیخواد. دلم نمیخواد از خونه برم بیرون. نمیخوام کفش بپوشم. اتاقم خیلی غمگینه ولی حداقل هیچکی توش نگام نمیکنه. دیگه نمیخوام بتونن پیدام کنن. نمیخوام بدونن حالم چطوره. نمیخوام بفهمن دارم چیکار میکنم. باید پست گذاشتن تو کانالم رو تموم کنم. 

    دلم نمیخواد ببینمشون. 

  • ابرها [ ۰ ]
    • دوشنبه ۹ دی ۹۸

    And let's dance through all night

    این موزیک کره‌ایه. من عاشقشم. عاشق اینم که چطور آروم شروع می‌شه و با سروصدا تموم می‌شه. عاشق اسمشم. عاشق دودودورودادای وسطشم. عاشق اینم که منو یاد دخترای موکوتاه با دامن های تا وسط ساق پا میندازه. منو یاد رژ قرمز میندازه و ادمای تو فکرم باهاش میرقصن. 
    برای همین میذارمش اینجا.

    BtoB - Blue Moon

  • ابرها [ ۰ ]
    • چهارشنبه ۴ دی ۹۸
    اگه من رو می‌شناسید، نخونید.
    این‌جا برای روحیه همه بده.