هر دفعه که قراره برم پش روانپزشکم کل روز فکرم درگیر میشه. چه چیزایی رو بهش بگم و ازش بپرسم؟ حالم بهتر یا بدتر از چیزی که واقعا هستم به نظر نیاد؟ اخه روی درصد داروهام تاثیر داره. خوبیش اینه که دوسش دارم. پیشش راحتم و افکارم کم کم به زبونم میان. فقط بعضی وقتا زیادی و اونوقت باید کلی پول اضافه بدم برای ویزیت.

امروز از اون روزهاییه که میترسم بهتر از چیزی که هستم به نظر بیام. اخه میدونین؟ اروم تر شدم. نسبت به دو سال پیش خیلی بهترم و خب براش خیلی تلاش کردم. الان باز دارم به ارشد فکر میکنم. کتاب ها رو سفارش دادم و دارن میرسن. یه لیست خرید دراز دارم، ورزش میکنم. و هرشب مسواکم رو میزنم. خیلی سخته ولی انجامش میدم. این برای من یه پیشرفت خیلی بزرگ و روبه جلوئه. اگه یه برنامه خوب بریزم مطمئنم که تابستون خوبی میشه. میتونم نقاشی کنم بنویسم. فلسفه بخونم، ورزش کنم. 

اره قبول دارم هنوزم عصبانی میشم. هنوزم هفته ای یبار گریه میکنم. ولی دارم پیشرفت میکنم. اینکه چشمم به اینده است پیشرفته. اینکه با شکست هام کنار اومدم پیشرفته. استرسم کمتر شده و باز دارم تو خودم شجاعت پیدا میکنم. بیشتر خودم رو بروز میدم و راحتتر عشق میورزم. کمتر به دیگران احساس احتیاج میکنم، قوی تر شدم. 

پس قبوله، نه؟ امورز که رفتم بهش میگم که بهتر شدم. چون انقدر شجاع شدم که با بهتر شدن هم کنار بیام. حتی اگه جمله احمقانه ای به نظر بیاد، من میدونم که برای یه افسرده چقدر شجاعت لازمه تا اینو بگه. حتی اگه هیچ وقت کاملا خوب نشه، ولی بهتر میشه. میشه. میشه. باورم کنید.