۶ مطلب در بهمن ۱۳۹۸ ثبت شده است

تنها

یکی بود، یکی نبود. 
یکی بود که ته یه چاه خودش رو قایم کرده بود. اون چاه یه کتابخونه بزرگ و بلند بود. بالای چاه یه دایره بود که می‌شد از توش، آسمون شب و روز رو دید. و حقیقت اونجا بود، دنیای واقعی اون بیرون بود. ولی اون شخص نمی‌خواست بره بیرون. همون جا موند. هرروز خودش رو بین داستان‌ها گم کرد. شب‌ها کف زمین می‌خوابید، جایی شبیه قبر که بین خاک‌ها برای خودش کنده بود. سردش بود. 
پایان.

  • ابرها [ ۲ ]
    • سه شنبه ۲۹ بهمن ۹۸

    Take over the Moon

    چند تا از دریم کچرهایی که درست کردم، دفعه بعد از دریم کچرهایی عکس میذارم که شکل ماه بافتمشون^^

     

                   

     

     

     

    گلدوزی برزیلی هم میکنم. گل هاش برجسته ان، تو عکس خوب نیفتاده. کیف های نمدی هم درست میکنم، این یکی رو برای قلم نوریم، مارس، دوختم. چند تا قشنگتر هم هست، بعدا عکساشون رو میذارم^^

     

             

     

     

    عکس اسکرپ بوک اکسو هم به درخواست دوستان:))

    اسکرپ بوک های دیگه ام دفعه بعد. دفتر انیمه و دفتر درمان و اینا =))

  • ابرها [ ۶ ]
    • سه شنبه ۲۲ بهمن ۹۸

    Take me home

    خیلی کم سن بودم که زنان کوچک رو خوندم. شاید یازده سالم بود یا کمتر. و عاشقش شدم. من عاشق جو بودم. عاشق لاری و موهای فر مشکیش بودم. چند بار خوندمش و شخصیت‌هاش رو نقاشی کردم. انقدر مرورش کرده بودم که حتی الانم بعضی از صحنه‌هاش رو حفظم. ادامه‌هاش رو هم خوندم ولی هیچ کدوم به پای کتاب اول نمی‌رسید. با اون صفحات اخرش، دیالوگ‌های جو و لاری وقتی از توی اینه بهم نگاه می‌کردن...

    فیلمش رو دیدم ساختن. تریلرش راضیم کرده فعلا. لاری رو تیموتی ِ کال می بازی کرده. بهش میاد هرچند با لاری تصورات من فرق داره. جو هم همینطور. اِما واتسون جزو بازیگرایی که ازشون خوشم میاد نیست اما نقشی رو بازی می‌کنه که من تو کتاب از همه کمتر دوسش داشتم. صحنه‌های بازسازیش خوب به نظر میومدن، برای اومدن نسخه با کیفیتش ذوق دارم. میخوام با دوستای خیلی قدیمی بچگیم تجدید دیدار کنم. 

  • ابرها [ ۴ ]
    • جمعه ۱۸ بهمن ۹۸

    We belong to the light

    تو روابط رمانتیک چیزی که برام مهمه اینه که بفهمیم این رابطه داره شکل میگیره، ببینیم که آجرهاش داره دونه دونه روی هم گذاشته میشه. بفهمیم چرا، حسش کنیم که چرا. عشق تو یه نگاه؟ وابستگی به خاطر رنگ چشم؟ نه نه. اینا واقعیت ندارن. اون چیزیه که از یه جرقه شروع میشه و اروم اروم شعله میگیره. بعد یهو میبینی که از درون گرمی و یخ های اطرافت آب میشن. و بعد جرئت میخوای که این گرما رو توی اون هم حس کنی. 

    این بهترین نقطه مثبتی بود که call me by your name برای من داشت. 

    فیلم سکون و ارامش تابستون رو القا میکرد و بهمون این حس رو میداد که داره بهشون چی میگذره. لازم نبود همه چی رو راجع به هم بگن تا بدونن. همدیگه رو درک کردن، وقتی با هم شنا کردن، حرف زدن و راه رفتن. مثل خنکای آب سر ظهر، مثل گذرا ولی دلچسب بودن تابستون ها. برای هم اومدن و رفتن، چیز موقتی که تا ابد یادشون میمونه، موندگاره.

    و بعد زمستون براشون اومد. و همه چیز سرد شد. الیو کنار شومینه نشست، به یاد اتیشی که تو سینه داشت.  

  • ابرها [ ۴ ]
    • جمعه ۱۱ بهمن ۹۸

    Life is better alive

    دلم میخواد اینو بنویسم چون میخوام به اونایی که مثل چند سال پیش من، نمیدونن این مسئله چقدر مهمه، کمک کنم تا بدونن. 

    افسردگی یه بیماری کاملا جدی و مهمه. افسردگی یه حالتی از غم نیست، یه بیماری کاملا فیزیکیه و علائم فیزیکی هم داره. هرچند که تاثیر روانیش خیلی بیشتر و مخرب تره. پس به چیزایی که میخوام بگم خواهش میکنم توجه کنید و دنبال راه هایی برای انجامشون باشین، دقیقا مثل وقتی که نمیخواین سرما بخورین، ولی خیلی واجب تر. سرماخوردگی ده روزه خوب میشه ولی افسردگی موندگاره. پس خواهش میکنم به سلامت روانتون توجه کنید. 

    من دارم با این بیماری دست و پنجه نرم میکنم و میخوام یه سری راه حل که به من کمک کرده براتون لیست کنم. میتونید امتحانشون کنید. حتی اگه مشکلی ندارید بخونیدشون و چندتاشون رو اجرا کنید. هیچ کدوم مضر نیستن. میدونم ممکنه حس کنید که نمیخواید بهتر بشین،ولی وقتی شروع کنید حستون بهتر میشه. خواهش میکنم، تسلیم نشین، تلاش کنید. 

    1. ارتباطتون رو با کسایی که بهتون حس بد میدن، کمتر کنید! و از این بابت عذاب وجدان نگیرین. اونا ممکنه بهترین ادمای دنیا باشن، و نمیگم که فراموششون کنید یا در حقشون کار بدی انجام بدین، فقط ارتباطتون رو کم کنید تا اسیبشون کمتر بشه. یا در مواقعی باهاشون ملاقات کنید که در وضعیت روانی خوبی هستید. وقتایی که شکننده اید ازشون اجتناب کنید. شما حق دارین حضور ادم ها رو تو زندگیتون کنترل کنید. شما با ارزشید،حداقل اندازه ی زندگی خودتون ارزش دارید. اون زندگی شماست، برای خودتون خرجش کنید!

    2. یه لیست از موزیک های مثبت و موزیک هایی که باعث لبخندتون میشن درست کنید. سر صبح موزیک های شاد گوش کنید. موزیک هایی که حالتون رو بد میکنند پاک کنید. جرئت داشته باشید که چیزایی که به گذشته های تلخ ربطتون میدن رو بریزید دور. شما به اونا احتیاج ندارین. 

    تاکید میکنم، زندگیتون رو کنترل کنید. 

    3. اگر اعتقادات مذهبی دارین، بهشون چنگ بزنید. نمیگم شیوه ی زندگیتون رو عوض کنید. فقط دارم میگم احساس وصل بودن به یه منبع بالاتر بهتون حس خوبی میده و برای روانتون مفیده. میتونید برید کلیسا، یا زیر لب یه دعای ساده بخونید. میتونید بعد غذا یا قبلش تشکر کنید. میتونید کتاب های مذهبی ادیان مختلف رو امتحان کنید. روی متن هایی از ادیان که انرژی مثبت میدن و از ابعاد خوب دنیا حرف میزنن تمرکز کنید. مثل این ایه از انجیل که میگه: در را بزنید، باز خواهد شد. بخواهید، اعطا خواهد شد. یا یه همچین چیزی بود؟!

    4. یه سریال کمدی شروع کنید. فرندز، بیگ بنگ تئوری، یدونه ازون سریالای طولانی بامزه که باعث میشه برای چند دقیقه حواستون پرت بشه و بخندین. مهم نیست اگه فقط یه راه فرار موقتیه، هرچیزی که باعث میشه بیشتر از قبل تو غم فرو نرین،گزینه خوبیه!

    5. اگر اخبار اذیتتون میکنه، دنبالشون نکنید! این روزا همش حرف از جنگ  و وضعیت اقتصادی بده، باور کنید اگر شما هم همه اش رو ندونید یا بدونید وضعیت مونه. اگه برای کار خاصی لازمشون ندارید و اذیتتون میکنن، ازشون فاصله بگیرین، هیچی نمیشه!

    6. از لذت های ساده ی حتی چیپ، پرهیز نکنید! اشکالی نداره که اهنگایی گوش کنید که شاید چیپ باشه. دیدن فیلمای کمدی و عاشقانه با نمره های پایین اوکیه. خوندن فن فیک و رمان اشکالی نداره. اینارو از خودتون نگیرین. شاد باشین، به هر قیمتی! ارزش اونا به حسیه که به شما میدن. ارزش شما با خاص بودن و بالا بودن نمره ی فیلمایی که میبینید بالا و پایین نمیشه.

    7. ارتباطتون رو با خانواده یکم بهتر کنید. خیلی سخته، برای من خیلی سخت بود. ولی اشکال نداره، تلاشتون رو بکنید. میدونم بعضی وقتا و با بعضی افراد ناممکن به نظر میاد، ولی امتحانش کنید. به خواهر یا برادرتون زنگ بزنید و خیلی ساده از اتفاقات روز یا چیزایی که اذیتتون میکنه حرف بزنید. من خیلی یهویی زنگ زدم خواهرم و گفتم دوستم بهم فلان چیزو گفته و ناراحتم کرده. خواهرم که همیشه مسخره ام میکرد و گاهی باعث میشد بخوام خودمو بزنم، اون روز خیلی ساده با یکی دو تا جمله حالمو کاملا خوب کرد. فقط میخوام بگم، پیدا کردن یه دوست تو کسایی که خیلی وقته میشناسینشون خیلی راحتتره. سعی کنید خود واقعیتون رو بهشون ابراز کنید و ایراد های اونا رو بپذیرید و روی ویژگی های خوبشون تمرکز کنید. سخته ولی خیلی کمک میکنه، باورم کنین.

    8. ویژگی های خوب خودتون رو ردیف کنید. از ظاهری گرفته تا رفتاری. هرچیزی میتونه باشه. دستاوردهای خوبتون رو بنویسید. هرچیزی که باعث میشه راجع به خودتون حس خوب داشته باشین رو بنویسین و هی بخونیدشون. لباسایی که احساس میکنید بهتون میان بیشتر بپوشین. خودتون رو دوست داشته باشین، کسی باشین که دوسش دارین. وانمود کنید شخصیت اول یه رمانید. یا یه فیلم. شخصیت اول داستان خودتون باشین. خودتون رو ببوسید و از خودتون برای تلاشتون تشکر کنید. از خودتون عکس بگیرین و از کیوت و زیبا بودن لذت ببرین. از علایقتون لذت ببرید و از خودتون تشکر کنید که چیزایی که دوست دارین رو دوست داره!

    9. ارایش کنید، به خودتون برسین. هر چیزی که بهتون حس خوبی میده یا اعتماد به نفستون رو بالا میبره خوبه. این اشکالی نداره با کسایی رفت و امد کنید که از شما تعریف میکنن. این مهمه که ادمای اطرافتون شما رو بر علیه خودتون نشورونن!

    10. یه کار هنری ساده انجام بدین، خلق کنید! گلدوزی، اشپزی، درست کردن یه کارت برای یه دوست، کادو کردن یه هدیه، نوشتن یه متن خوب. نقاشی های کوچولو کنار جزوه! مهم نیست چی باشه، خلق کردن و ساختن حس خوبی میده. مهم نیست که توش خوب هستین یا نه، نذارین تو برنامه، فقط یکیشو انجام بدین!

    11. فعالیت فیزیکی خوبه، لش کردن تو تخت اشکالی نداره! 

    12. این لینک رو ببینید: https://www.youtube.com/watch?v=Wp2TUPo5W0c

    13. به یه تراپیست مراجعه کنید، ولی نه هر تراپیستی! این دیگه پیش گیری نیست، مرحله ی درمانه. مشاور های بد، روانشناس هایی که بجای کمک اسیب میزنن، خیلی زیاده.  برین پیش یه تراپیستی که بعدش حس خوبی پیدا میکنید. انتخاب و پیدا کردن ادم مناسب خیلی سخته. 

    14. از چیزای خوب کوچیک زندگیتون عکس بگیرین و جمعشون کنید و هرازچندگاهی مرورشون کنید.

    15. راجع به سلامت روان مطالعه کنید و بهش اهمیت بدین!

     

    + بازم اگه چیزی به ذهنم اومد بعدا بهتون میگم. امیدوارم کمک کنه. 

  • ابرها [ ۵ ]
    • دوشنبه ۷ بهمن ۹۸

    دختری با کت بلند آبی روشن

    من یه دختر با کت بلند آبی روشن و شالگردن پهن خاکستری ام. کلی چیز هست که میخوام یاد بگیرم و بقیه عمرم رو دارم که برای این یاد گرفتن ها خرج کنم. کلی احتمالات خوب جلوی پام قرار گرفته و قراره بگیره، و دوست داشتنی ترین لپ تاپ، هدفون، هارد و قلم نوری دنیا رو دارم. اسماشون به ترتیب اورانوس، هرمس، حلقه زحل و مارسه. میتونم به اکسو و بی‌توبی عزیزم گوش بدم و برم دنبال چیزایی که دوست دارم.
    من خوشحال و خوش بختم و در ضمن، امتحان امروزم رو هم بدون اینکه برای خوندنش تلاش خاصی بکنم بیشتر از بیست میشم.ヽ(*⌒∇⌒*)ノ

  • ابرها [ ۱ ]
    • چهارشنبه ۲ بهمن ۹۸
    اگه من رو می‌شناسید، نخونید.
    این‌جا برای روحیه همه بده.