الان که دارم اینو مینوسم احساس میکنم فیلم high-rise روانم رو خراشیده و همه ی قشنگی های تام هیدلستون هم نمیتونست درستش کنه. 

ولی هنوز یادمه که که قبل دیدنش چی میخواستم اینجا بنویسم. 

یکی از دوستام که ادم خلاقیه و مدام دنبال اینه که راه های جدیدی کشف کنه که هممون بیشتر کتاب بخونیم، ایده داد که کتاب ها رو بلند بخونیم و ضبط کنیم و بذاریم تو یه کانال و هم خودمون بخونیم و هم به کتاب های بقیه گوش بدیم و کاملا حق داشت. اینجوری خیلی خوب پیش میره.

یکی از پیشنهاداش هری پاتر بود و منم برای اینکه خیلی باهاش خاطره دارم، شروع کردم خوندمش. من هیچ وقت حس خاصی به نویسنده اش نداشتم و حتی الانم که انگار ادمای زیادی ازش دلخور شدن حس خاصی بهش ندارم. زیاد سر در نمیارم چیکار کرده، یه نگاهی به چت ملت کردم ولی راستش برام اهمیتی نداره. 

هر اثر از نویسنده اش مستقله، نیست؟ بهرحال بیشتر نوشته ها بستگی به برداشت ما و تصویرسازی های خودمون داره.

وقتی دوباره شروع کردم کتاب اول هری پاترو بخونم، هنوز به چشم کتابی نگاهش میکردم که یکی از حسرت هامه و نتونستم بهش برسم. ولی وقتی خوندمش دیدم چقدر از اون حس ها از بین رفته. من دیگه اون بچه تنهایی نبودم که حسرت هاگوارتز و پیدا کردن دوست رو بخورم. 

من دانشگاهی دارم که یه زمین چمن بزرگ داره و تو پاییز با اون همه برگ چنار خشک که همه جا میریزه میتونم قسم بخورم شبیه زمین نیست. و دوستی داشتم که باهاش کلاس رو بپیچونم. و دوستی داشتم که باهاش تا دیروقت فیلم ببینم و برای جفتمون نودل درست کنم. دوستی داشتم که باهاش برم بیرون و این روزا که تو خونه نشستم و دلخوشیم بسته های زیادیه که دوستام تو شهرای دیگه برام میفرستن، حس هری رو دارم تابستون ها که دوستاش با جغد براش هدیه و کیک میفرستادن و با اونا روزهاش رو میگذروند تا دوباره بتونه بره هاگوارتز. 

من کسیو داشتم که باهاش جاهایی از دانشگاه رو کشف کنم که فکر نکنم دانشجوهای زیاد دیگه ای بهش رفته باشن، ولی همه جاهایی که دانشجو های زیادی رفتن رو هم کشف کردم. 

اره، مدرسه شکنجه بود ولی دانشگاه، درکل، بنظرم خوش گذشت. من حتی کسیو داشتم که باهاش سر کلاس کل کل کنم و بخندم. 

جالبه که چطور علی رغم تیکه هام، هنوزم همکلاسیام از من خوششون میاد و میخوان باهام دوست شن. من ادم خوبی نیستم. کاش اینو همه بتونن ببینن.

تابستون خیلی طولانی شده. جغدها همه بسته ها رو اوردن و من میخوام برگردم به هاگوارتز. 

+شاید همه فایده ی وجود داشتن سلبریتی ها اینه که بشه پست سرشون حرف زد و قضاوتشون کرد. بهرحال تو کره این کمپانی های اینترتینمنت هستن که ایدل تربیت میکنن رایت؟ اینا همش برای سرگرمی های چیپه که به دلیل محبوبیت بالا یه ثروت عظیم میسازن. 

دلم میخواد اگه یه روز نویسنده خوبی شدم هیچکی هیچی راجع به خودم ندونه. کاملا ناشناس.