قبلا خیلی با طرفداران مهاجرت بحث می‌کردم. معتقد بودم این همه عطش داشتن براش چیز درستی نیست، که آدم می‌تونه بره دنیا رو ببینه و چیزهایی رو که می‌خواد یاد بگیره و برگرده. اصلا چرا این همه خصومت با یک سرزمین؟ مشکل یه تیکه پارچه‌ای بود که روی سرشون سنگینی می‌کرد یا سطح دانش و فرهنگ پایین؟ اقتصاد بدی که به نسبت یک غریبه در ولایت غریب شاید خیلیم بد نباشه.

ولی چیزی که امروز دارم می‌بینم اینه که برای زنده موندن بهتر بود برن و بهتره که برن. اینجا برای نفس کشیدن باید ریسک کرد، وقتی بابات می‌ره سر کار هزاربار دلشوره می‌گیری تا برگرده خونه. اینجا دیگه فقط اجبار روسری و اقتصاد مریض نیست، اینجا معدن انواع سنگ مرگه. که یکیشون هم گشنگی و خالی بودن سفره است. 

اقتصاد مریضمون نفس آخرش رو کشید و مرد. دیگه اقتصادی نمونده که بخواد تب کنه یا مریض شه. امروز تو اخبار می‌گفتن از صندوق بین المللی پول، وام گرفتن. به به، چی می‌خوایم ازین بهتر؟ این یعنی فقر بیشتر. این یعنی اگه از این ویروس عزیز نمیریم، به زوری از گرسنگی همدیگه رو می‌کشیم. 

از مرگ بدتر، اینجا همه‌اش دلشوره دیدن مرگ خونواده است. 

من روز به روز بزرگ‌تر میشم و شرمنده نیستم از اینکه بگم افکار نوجوونیم غلط بودن، اینم یه فکر غلط دیگه بود. 

انیمه Shingeki no kyojin رو دیدین؟ حتما ببینید حتی اگه فنِ انیمه نیستید. داستانش راجع به انسانیته که توی چندتا دیوار محبوس شدن، چون بیرون دیوارها غول‌هایی هستند که خیلی خیلی قوین و آدم‌ها رو می‌خورن. شخصیت‌های اون انیمه مدام تلاش می‌کنن از اون دیوارها خلاص شن، که برن بیرون و آزادی رو تجربه کنن و دریا و جاهای جدیدی رو ببینن.

چند روز پیش که آخرین فصلش رو می‌دیدم، همه‌اش به این فکر می‌کردم که ما تو این کشور چقدر شبیه اون انسان‌های محبوس تو دیواریم. ممکنه بخاطر کمبود مواد غذایی داخل دیوارها از گشنگی بمیریم، نمی‌تونیم از اینجا بیرون بریم، بیشتر دنیا رو حتی برای یک‌بار هم نمی‌تونیم ببینیم. هرچقدر بجنگیم و تلاش کنیم، آخرش بیشترمون می‌میریم بدون اینکه بدونیم بیرون اون دیوارها بودن چه حسی داره. که آزادی چطوریه.

چند ماه قبل، که بحث این ویروس و این‌ها هنوز پیش نیومده بود، با خانواده صحبت می‌کردیم که عید می‌تونیم یه سفر بریم جنوب؟ من و برادرم تا حالا جنوب رو ندیدیم. نشستیم هرچقدر حساب و کتاب کردیم دیدیم هزینه‌اش خیلی میشه. تعدادمون زیاده و بلیط‌ها شدیدا گرون. 

تو همون دیوارها هم نمیتونیم همه جا رو ببینیم.