۳ مطلب در دی ۱۴۰۰ ثبت شده است

بی‌عنوان

کاش تاحالا مرده بودم. 

حتی نمی‌تونم دردم رو تایپ کنم.

  • ابرها [ ۰ ]
    • دوشنبه ۲۰ دی ۰۰

    بفرما

    قرار بود اون یکی وبلاگ دیگه غرغر و ناله نباشه، ولی هی بیشتر شکست میخورم. نکنه دیگه بهم امیدی نیست؟ این همه زورم بود؟ این نهایت منه؟ این همه چیزیه که هستم؟

  • ابرها [ ۱ ]
    • جمعه ۱۷ دی ۰۰

    حقارت محض

    اگه یه چیز من رو بکشه، احساس حقارتیه که می‌کنم. هیچ‌چیزی نیست که احساس نکنم توش بد و مزخرف و به درد نخورم.

    انگار همه دنیا مسیر درست رو گرفتن و رفتن و من تنها عقب موندم و گم شدم.

    انگار نمیدونم کدوم طرف باید برم، چون نمیدونم به کجا میخوام برسم.‌

    دلم چنان بهم می‌پیچه که درد می‌گیره. معده‌ام می‌سوزه. عذابم واقعی و قابل لمسه و هیچ جوابی براش ندارم. دلم میخواد خودم رو خاک کنم، دلم میخواد خودم رو حبس کنم، دلم میخواد جدا باشم، دور باشم، نباشم. 

  • ابرها [ ۰ ]
    • يكشنبه ۱۲ دی ۰۰
    اگه من رو می‌شناسید، نخونید.
    این‌جا برای روحیه همه بده.