بهش گفتم زندگی من تموم شد. میگفتن خب باشه بس کن. بهش گفتم حداقل با عواقب کاری که کردی مواجه شو. همه چی رو خراب کردی و من باید تنهایی غصه اش رو بخورم؟ میدونی الان چقد دیر شده؟ 

بعدم بهشون گفتم: محض اطلاع بهتون میگم، من نود و نه درصد ارشد نمیرم بخونم. روش برنامه نچینین. 

گفت من اصراری ندارم. گفتم: من فقط خواستم اطلاع داشته باشی. من قرار نیست جایی برم یا کاری بکنم. تو همون اتاق انقد میمونم تااا... تا نمیدونم چی بشه. 

بعد پا شدم اومدم سمت اتاق، گفتم: امیدیم نداریم، ارزوییم ندارم. نقشه ایم ندارم.

درو بستم.