از اینکه از پای کار بلند بشم و برم زیر پتو میترسم. از این همه غم و بلایی که زیر چراغ های خاموش سرم میارن. از این همه سوالی که مغزم رو از کار میندازن. از فردا شدن و یه روز دیگه عقب افتادن میترسم. از یه روز دیگه آپ نشدن داستان‌ها، یه روز دیگه به آخر پاییزی که خیلی منتظرش بودم، از یه روز دیگه پر از استرس و غم و ترس، میترسم.