حوصله افسردگی هیچکس رو ندارم دیگه. دوستام که اصلا. یه زمانی غصه میخوردم الان فقط رهاش میکنم. یعنی ازم چیزی بخوان دریغ نمیکنم ولی خود به خودی کاری انجام نمیدم. میدونم که فایده‌ای نداره. برم چی بگم؟ کارایی که من الان دارم میکنم رو تو نکن؟ نمیشه. 

اوه اوه از مامانم. من بدتر نکنم هنر کردم که این هنرو نمیکنم. حتی شنیدن صدای گریه‌اش باعث میشه بخوام جفتمون رو زجرکش کنم. فقط صدای گوشی رو زیاد میکنم که نشنوم. حوصله‌اش رو ندارم و چه دل خوشی داره که فکر میکنه حال دارم ناز افسردگیش رو بکشم وقتی حتی حال ندارم ناز افسردگی خودم رو بکشم. 

به طور خلاصه، همه چیز در بدترین حالت خودشه.