بین چرک نویس های رمانم که سیزده سالگی مینوشتم، یه برگه پر از شرح حال اون موقعام پیدا کردم و دلایلم برای اینکه خوب نیستم. 

دارم اون داستان رو دوباره مینویسم، انگار که از هشت سال پیش تا حالا هنوز تموم نشده، هنوز همونه، هی نوشتن و هیچ وقت تموم نکردن.

و همون مشکلات، همون دلایل برای خوب نبودن، 

همون داستان، همون زندگی.