گمونم امروز حالم بهتره. همینکه یاد یه شوخی بامزه تو یه برنامه که ماه پیش دیدم افتادم و خندیدم، فهمیدم که بهترم. لازمه ادم خوب باشه تا یاد شوخیهای بامزه بیفته.
خلاصه صدای خندهام که اومد مامانم خیلی تعجب کرد و گفت: چه عجب خندیدی!
خیلی دلایل داره. شاید برای این باشه که ایموتو باهام حرف زد، یا اینکه کتاب خوندم، یا اینکه ایسان بهم گوش داد، یا یه موزیکی پیدا کردم که انگار متنشو از روی قلب من نوشته بودن، یا اینکه بالاخره گریه کردم، یا اینکه باهاش حرف زدم و معذرت خواستم. یا همهشون شاید؟
راستی امروز یکی از دو پستِ چهارگانه دریای حاصلخیزی یوکیو میشیما رسید. دوتای بعدی هم تو راهن و من موندم که کی و چطوری میخونمشون؟ شبهای تابستون بین صدای جیرجیرکها؟ یا شبهای امتحان که برای فرار از درس به هرچیزی چنگ میزنم؟ یا شایدم قبلش اتفاقی بیفته و هیچوقت فرصتش رو پیدا نکنم؟
+ موزیک ذکر شده: Kensington - Sorry