۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دریم کچر» ثبت شده است

Take over the Moon

چند تا از دریم کچرهایی که درست کردم، دفعه بعد از دریم کچرهایی عکس میذارم که شکل ماه بافتمشون^^

 

               

 

 

 

گلدوزی برزیلی هم میکنم. گل هاش برجسته ان، تو عکس خوب نیفتاده. کیف های نمدی هم درست میکنم، این یکی رو برای قلم نوریم، مارس، دوختم. چند تا قشنگتر هم هست، بعدا عکساشون رو میذارم^^

 

         

 

 

عکس اسکرپ بوک اکسو هم به درخواست دوستان:))

اسکرپ بوک های دیگه ام دفعه بعد. دفتر انیمه و دفتر درمان و اینا =))

  • ابرها [ ۶ ]
    • سه شنبه ۲۲ بهمن ۹۸

    you got me feeling drunk and high

    شاید باورتون نشه ولی نسبت به پست قبلی حالم کاملا عوض شده و دوباره خوبم. همینه دیگه. مودی بازی درمیارم و به خود دیروزم زبون درازی میکنم. باز فردا افسردگیم گل میکنه و به خود دیروزم میگم کور خوندی!

    خب این چند روزه اسمشون فورجه بود، ولی در واقع من کلی کلاس پیچوندم و اومدم خونه و بجای درس خوندن، کلی گلدوزی کردم و کلی دریم کچر ساختم. حتی یکمم اسکرپ بوک اکسو رو پیش بردم. و اوه، Gravity falls دیدم. من از ریک و مورتی خوشم نیومد ولی عاشق گرویتی فالز شدم. داستان هیجان انگیز و منسجم، بدون سیزن سازی های اضافه. توش حتی به انیمه هم احترام گذاشتن و پر از ریزه کاری های ظریف به سبک انیمه بود و پسر، عاشق کرکترهاش شدم. و با وجود نمره بالاش بیخود زیادی کشش ندادن و همونقدری ساختن که نه خیلی فشرده باشه نه خیلی کش دار، درست به اندازه! 

    من عاشق کرکتر میبل بودم. شاید چون اون یجورایی من بود ولی منی که افسردگی نگرفته، منِ ناامید نشده. منی که همه دوسش دارن. منی که یه برادر خوب داره. 

    البته خب منصف باشم منم دوازده سالگی اون جوری بودم. (گاد دمن، حتی ارتودنسیم داشتم.) من به تعداد سوئیتر های میبل جورابای رنگی رنگی محشر دارم و ده تایی اسکرپ بوک درست میکنم :)))

    خلاصه که این شما و اینم عشق من میبل، چه شبیهش باشم چه نه. برای اشنایی باهاش سریالو ببینید و مطمئن باشید که میرزه:

    خلاصه اولین دریم کچرم رو بالاخره فروختم. به یه دوستی که برخلاف همه ی دوستای دیگه ام حاضر نشد دریم کچرش رو رایگان قبول کنه. و با پولش و مقدار دیگری از پول هام لپ تاپم تعمیر شد. اورانوس بالاخره برمیگرده پیشم، هرچند هاردش پاک شده و ارشیو فیلم هام نابود شده، ولی مطمئنم حافظه اش منو یادش میاد. چون ما بهترین دوستای هم دیگه ایم. 

    هنوز واشی مشکی رنگ کمیاب قشنگم مفقوده ولی مطمئنم پیداش میکنم. یا تو اتاقه یا خوابگاه. 

    هنوز درس نخوندم و فردا هم میخوام اپیزود جدید دکترهو و دراکولا ببینم، ولی یه کاریش میکنم. هنوز دو سه روزی باقی مونده. 

    یه قاشق چوپر (کرکتر وان پیس) پیدا کردم و خریدم. میتونستم برای الهام سان هم یکی بخرم ولی هنوز از دستش دلخورم پس اینکارو نکردم. بالاخره منم باید یه جوری ناراحتیمو ابراز کنم، رایت؟

    جا قرصی کیوت خریدم برای قرصای افسردگیم. روش خرس داره و منو یاد کیم جونگین میندازه. 

    دو تا ست خودکار اکلیلی خریدم، دو جفت جوراب که یکیش توتورئه، دو تا مداد ارایشی که به درد نخور از اب درومدن ولی اشکالی نداره چون گرون نبودن، و یه قرقره کامل ربان نعنایی برای بسته بندی دریم کچر ها. 

    پس خیلی خوشحالم^^

    جوراب ها و واشی ها، سریالای فانتزی جدید، انیمه های ورزشی و امتحان های فلسفه.

    زندگی مثل قبله و هر از چند گاهی مثل امشب من حالم خوبه!

    Coldplay - Hymn for the weekend

    حال ندارم براتون اپلود کنم، خودتون دانلودش کنید دیگه :)))

  • ابرها [ ۳ ]
    • جمعه ۱۳ دی ۹۸

    Feel the emptiness

    هیچ وقت خودمو اینجوری نمیدیدم که هیتر پیدا کنم. الانم که هیتر دارم نمیدونم چرا. نمیدونم برای چی. بعدش انگار یه سدی شکسته باشه بقیه هم شروع کردن و گفتن. بد گفتن راجع به کسی که بقیه هم راجع بهش بد میگن راحتتره. پر از حس بد شدم. یکی دو روز هیچی نمیفهمیدم. از همشون بریدم، گوشیمو خاموش کردم. گلدوزی کردم و اسم بی تو بی رو دوختم وسطش. زدمش دیوار. براش خوشحال شدم. فکر کردم اماده ام که برگردم ولی حتی دیدن اسمشون هم حرفاشون رو یادم مینداخت، لحناشون که مثل لبه تیغ سرد و گزنده بودن. 

    بیشتر و بیشتر فرو رفتم تو خودم. شعار جدیدم رو تکرار میکردم؛ "وحشت نکن که زیاده، فقط دونه دونه انجامشون بده." دریم کچر درست کردم و درست کردم. فکر کردم اگه درستشون کنم و کارام تموم شن احساس بهتری پیدا میکنم. ولی حالا اتاقم پر از پر و مهره و نخ و یه مشت تور نصفه بافته شده ست و حس های بدم تکثیر شدن. 

    شاید باید یه بار دیگه برمیگشتم به اون وبلاگ قدیمی عزیزم که بفهمم دیگه کارم باهاش تموم شده و اونجا مرده. جایی که دیگه مردنم توش ثبت نمیشه. 

    من خودمو گم کردم. نمیدونم کیم و از کجا اومدم. حتی نمیدونم کجا میخوام برم. نمیدونم چی به صلاحمه و باید چیکار کنم. حتی درست کردن دفتر درمانم رو هم متوقف کردم. الان تنها کاری که برای خودم دارم میکنم اینه که قرصامو هرشب میخورم. اونم نصفه نیمه، چون صبحاش رو نمیخورم. 

    فردا بهتره که برم دکتر ولی دلم نمیخواد. دلم نمیخواد از خونه برم بیرون. نمیخوام کفش بپوشم. اتاقم خیلی غمگینه ولی حداقل هیچکی توش نگام نمیکنه. دیگه نمیخوام بتونن پیدام کنن. نمیخوام بدونن حالم چطوره. نمیخوام بفهمن دارم چیکار میکنم. باید پست گذاشتن تو کانالم رو تموم کنم. 

    دلم نمیخواد ببینمشون. 

  • ابرها [ ۰ ]
    • دوشنبه ۹ دی ۹۸
    اگه من رو می‌شناسید، نخونید.
    این‌جا برای روحیه همه بده.